آنجا که عشق را با گناه می کشم

 

چشمان سبز تو را سیاه می کشم

 

وقتی که دست را زیر چانه می برم

 

در باورم کسی مثل ماه می کشم

 

اما همیشه از پشت میله ی قفس

 

تصویر ماه را راه راه می کشم

 

من با مرور تاریخ و روزهای تلخ

 

هر کنج خلوتی دنج آه می کشم

 

در هرج و مرج اندوهناک عاشقی

 

فردی شکسته نه سر به راه می کشم

 

یا پاک میکنم نقش مرد خسته را

 

یک رهگذر پر از اشتباه می کشم

 

افسوس می خورم تا بلوغ رنگ ها

 

چشمان سبز را هی سیاه می کشم